رهارها، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

رها عشق مامان وبابا

در آستانه دومین نوروز با رها(نفس)

رهای گلی باورم نمیشه که دومین عیده  که با هم هستیم عزیزم.... این روزها حالم یه جوراییه!خوبم اما بدم دلهره.....اما وقتی به رهای عززم وروزهای کودکی اش فکر میکنم که داره تند وتند میاد ومیره مضطرب میشم /دلم میگیره که نمیشه جلوی این گذشت زمان رو گرفت.... دیشب رها گلی ما تب کرد نصفه های شب بود که پاشدم بهش قطره و دارو دادم وصبح خداروشکر بهتر بود اماعصر باید ببرمش دکتر تا علت تب رو بررسی کنه. خدارو شکر /رها جون انشالا که سال آینده سال خوب وخوش وپراز آرامش برای همه مخصوصا رهاجون  وبابا ابی ومن باشه./    
20 اسفند 1392

رها خانم معلم من

سلام به رهای گلم. چند روزیه رها گلی ما از خونه بیرون نیومده و فقط توی خونه وحیاط بازی میکنه / درحالیکه قبلا هر روز میرفت خونه مادرجون وتازه با پدرجون یکی دوبار میرفت توی خیابون وگردش وخرید و....حالا حوصله اش سر رفته.... بنایی پدر جون اینا هنوز ادامه داره و همه رو خسته کرده/مادر جون هم فرصت رسیدگی به رها رو نداره /از اونطرف مامانجون مریضه ونمیتونه بیاد اینجا ورها رو نگه داره تا من با خاطری آسوده برم سرکار. این چند روز استرس مراقبت از رها و....اعصاب منو خرد کرده .چند جا هم تماس گرفتم برای مهد موقت اما هیچ جایی پیدا نشد وهمشون میگن ما تا آخر این هفته بیشتر نیستیم وتازه موقت هم قبول نمیکنیم! بابا ابی هم تا ساعت 10-10/30 صبحها میمونه ورها ر...
18 اسفند 1392
1